یاغی؛ شروعی خوب و در ادامه خیلی معمولی
تاریخ انتشار: ۲ مهر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۰۷۵۲۲۵
آفتابنیوز :
در میان تمایل سیریناپذیر فیلمسازان ایرانی به ساخت ملودرامهای قابل پیشبینی این که فیلمسازی تصمیم بگیرد درباره چیزی غیر از داستانهای مرسوم خانوادگی فیلم یا سریال بسازد، به واقع باید فرصت را مغتنم شمرد و کارش را تماشا کرد. مهمترین دلیل برای جدی گرفتن «یاغی» همین بود که داستان خیلی آشنا و تکراری و قابل پیشبینی به نظر نمیرسید.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
خصوصا این که محمد کارت پیش از این نشان داده بود در ترسیم فضای اوباش تبحر دارد، چه در مستندی مثل خونمردگی و چه در کار سینماییِ دیده شدهاش، شنای پروانه. خب برتری سریال نسبت به فیلم سینمایی این است که میشود مدتها با مخاطب همنشین شد و فرصت برای عرض اندام فیلمساز زیاد است، البته به شرطی که حرفی برای گفتن باشد.
محمد کارت ظاهرا حرف داشت و با اقتباسی که از رمان سالتو کرده بود، امیدوارانهتر از همیشه نشان میداد. اینجا آن مشکل رایج سالهای اخیر آثار نمایشی در سالهای اخیر ظاهرا قرار نبود سر راه باشد، اما آیا صرف داشتن یک فیلمنامه پر و پیمان و یا یک داستان جذاب میتواند برای موفقیت کافی باشد؟ بیگمان، خیر!
در واقع آن چیزی که قرار بود برای محمد کارت یک فرصت یا به عبارتی یک نقطه عطف در مسیر فیلمسازیاش باشد تبدیل به چاه ویلی شد که با جلو رفتن یاغی در هر قسمت، تاریکتر و ویرانکنندهتر نشان داد. یاغی خوب شروع کرد؛ تقلای جاوید برای کسب هویت، علاوه بر این که یک خط داستانی جذاب و قابل پیگیری را نشانمان میداد، جا برای برداشتهای استعاری را باز میکرد و اصلا مساله هویت میتوانست محل تفسیر و تحلیلهای بسیاری باشد.
جهان داستان هم در جایی میگذشت که کارت بلدش بود؛ لیانشامپو و مختصاتش گر چه کمی گنگ و در لانگشات بیهویت بود، اما در دل خودش و در ماجراهایی که تصویر میکرد جذاب و خواستنی نشان میداد. کارت دستمان را گرفته بود و جایی را نشان میداد که شاید خیلیها از نزدیک نمیشناختیمش، اما سرکنگبین از آن جا صفرا فزود که آقای کارگردان داستانش را به چهانی برد که انگار خیلی با آن آمیخته نبود.
با شروع ماجراهای «آقاجون» و آغاز بازی پارسا پیروزفر و طناز طباطبایی، آن لحن دوگانه در کارگردانی محمد کارت خیلی سریع خودش را نشان داد. حالا از آن تسلط در پرداخت و کارگردانی خبری نبود و فیلمساز با اتکا به کلیشههایی که بارها و بارها آنها را تجربه کرده بودیم سعی میکرد، پولدار ناروا و بدصفت را تصویر کند.
طراحی و پرداخت شخصیت بهمن کوچیکه سرشار از مولفههایی بود که مخاطب آشنا با سریالهای روز دنیا را دلزده میکرد. انگار که مخاطب دائم جلوتر از فیلمساز حرکت میکرد و خب این برای یک اثر نمایشی اتفاق خیلی تلخیست. از همان لحظهای که بهمن خطاب به طلا میگفت برای عقدههای پدرش میخواهد مالک و قدرتمند باشد، از همان لحظهها دقیقا میدانستیم که مثلا با یک شخصیت به اصطلاح عقدهای طرفیم. فهمیده بودیم که این اندازه از بینقص بودن زندگی طلا و بهمن حتما معمای بزرگی پشتش دارد، زوج به غایت زیبا و دارا و عاشق! خب این یعنی حتما قرار یک جای درست و حسابی کار بلنگد.
وقتی پیچهای داستانی صرفا قرار است، شکلی از ترفند داشته باشند و مخاطب را غافلگیر نکند، یعنی درام درنیامده. اتفاقی که با ماجرای ملودرام و آبکی شیما به بدترین شکل اجرا شد. البته اینجا نباید از هنرنمایی فاجعهبار نیکی کریمی هم به سادگی بگذریم. کارگردانی را هم که چند خط قبلتر نوشتم که دوگانه بود و اینجا هم کاملا رها و ولنگار بود. بازی احتمالا خوداتکای نیکی کریمی که از فرط ناشیگری کمیک و خندهدار و مضحک بود به تنهایی دو یا سه قسمت از سریال را زمین زد.
مثلا در قسمت یازدهم عملا هیچ اتفاقی نیفتاد، پنجاه دقیقه فضایی که برای جولان نیکی کریمی فراهم شد به یغما رفت، جالب اینجاست که قاطبه مخاطبان هم متوجه میشوند و مثلا وایرال شدن آن دیالوگ شیما «تحت تاثیر قرار گرفتم» خودش نشان از این دارد که تراژدی یاغی در حد یک کار کمدی بازتاب داشته.
بعدتر با ورود به ماجراهای اکبر مجلل و تقویت آن فاز مافیایی باز دست محمد کارت تا حدی پر شد، انگار او هر بار از ملودرام دور میشود موفقتر است. گر چه باز هم با اختلاف او فضای اوباشهای پایین شهر را بهتر تصویر میکند. اما خب در تصویر کردن اوباشهای خوش عطر و خوشپوش هم تا حدی توانمند نشان میدهد، خصوصا آن که نقش مجلل را بازیگر توانایی، چون فرهاد اصلانی ایفا کرده و خب هر چقدر که نمای نزدیک از او دیدیم عالی بود و اصلا در همان تقابل اول او و بهمن کوچیکه، نشان داد که سطح بازیگریاش چقدر تفاوت دارد. بعدتر در سکانسهای دو نفرهای که با طناز طباطبایی داشت باز هم این اختلاف سطح نمایانگر شد.
با جلو رفتن داستان البته آن بخشی درام-ورزشی هم رفته رفته پررنگتر شد. از اینجا به بعد خب نگاه فیلمساز به نوعی آمیخته با نوعی ناسیونالیسم کهنه بود. سرودها، نماهای نزدیک، تاکید بر وجوه جسمانی و مردانه جاوید و همتیمیهایش و البته بزرگنمایی عواطف اطرافیان جاوید روی سکوها. البته آن کاراکتر عجیب و غریب سرپرست تیم که نفهمیدیم دقیقا چرا هست و اصلا چرا انقدر رویش تاکید میشود که چپ و راست توجه دوربین به سمتش میرود، کلیت داستان را تا حدی کسلکننده و دمدستی و حتی کودکانه کرد.
برخی کاربران شبکههای اجتماعی به درستی این بخشهای داستان را با سریالی در سطح پایتخت قیاس کردند، به هر حال پایتخت یک کمدی بود و در آن قالب دستکم گرفتن مخاطب تا حدی پذیرفتنیست، چون آن جا طبق یک قرارداد نانوشته قرار است بخندیم و چیزی آن چنان جدی نیست. اما خب یاغی که قرار نبوده کمدی باشد، اتفاقا خیلی تلخ و تراژیک هم هست و اصلا باید از قواعد یک درام رئال پیروی کند که آشکارا خیلی جاها نکرد. از همین جهت هم هست که ما با آدمهایش خیلی جاها همراهی نمیکنیم. مثلا ما انتقام طلا از بهمن را احتمالا و احیانا خیلی نمیپسندیدم و این یعنی داستان در توجیه انگیزه آدمهایش موفق نبوده.
اما ورای همه این ایرادات اینجا باید از بازی ویژه مهدی حسینینیا نوشت، بازیگری که در هر داستانی امضای خودش را وارد میکند و خودش را به نقش تحمیل میکند؛ به اندازه و درست بازی میکند. در سکوت عالیست و اگر موافق باشید الماس یاغی بود. یک نقش فرعی را از روی خاک بلند کرد و چنان کیمیاگری کرد که تمام ستارههای ستارههای کار تحت تاثیرش بودند، او بازیکن نابغه تیمی معمولی بود.
منبع: سایت برترینهامنبع: آفتاب
کلیدواژه: یاغی محمد کارت محمد کارت تا حدی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت aftabnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «آفتاب» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۰۷۵۲۲۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
پل آستر درگذشت
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از آسوشیتدپرس، پل آستر نویسنده مشهوری که ۳۴ عنوان کتاب در کارنامه دارد و تقریبا بیشترشان به فارسی ترجمه و منتشر شدهاند، بر اثر ابتلا به سرطان در ۷۷ سالگی از دنیا رفت.
وی علاوه بر کتابهایی چون «سه گانه نیویورک»، فیلمنامه نویس «دود» وین وانگ و کارگردان فیلم «لولو روی پل» بود.
آستر با انتشار اولین کتابش با عنوان «اختراع انزوا» با تحسین منتقدان روبه رو شد.
جایگاه او به عنوان یکی از برجستهترین نویسندگان آمریکایی با مجموعهای از سه داستان مرتبط با هم که به عنوان «سهگانه نیویورک» منتشر شد، تثبیت شد. این ۳ کتاب شامل «شهر شیشه ای» (۱۹۸۵)، «ارواح» (۱۹۸۶) و «اتاق قفل شده» (۱۹۸۶) هستند. کتابهای سهگانه برای پرداختن به پرسشهای اگزیستانسیال، با موضوع رمان پلیسی بازی میکنند.
جویس کارول اوتس، رماننویس، در سال ۲۰۱۰ نوشت، آستر برای «داستانهای پست مدرنیستی بسیار شیک و معماییاش که در آن راویها بندرت قابل اعتماد هستند و بستر داستان دایم در حال تغییر است، شناخته شد».
داستان های او اغلب با مضامین تصادف، شانس و سرنوشت بازی می کنند. بسیاری از قهرمانان او خود نویسنده هستند و مجموعه آثار او خودارجاعی است و شخصیتهایی از رمانهای اولیه دوباره در رمانهای بعدی ظاهر میشوند.
منتقد مایکل دیردا درباره آثار آستر مینویسد: از زمان «شهر شیشهای»، اولین جلد از سهگانهاش در نیویورک، آستر سبکی شفاف و اعترافی را به کمال رساند، سپس از آن برای نشان دادن قهرمانان سرگردان در دنیایی به ظاهر آشنا استفاده کرد که به تدریج با تهدیدهای مبهم و توهم احتمالی، مملو از ناراحتی فزاینده میشوند.
آستر خالق ۱۸ رمان بود که از این میان چندین عنوان به فیلم تبدیل شده اند که «موسیقی شانس» از آن جمله است.
او بعدها خودش فیلمنامههایی نوشت که با فیلمنامه «دود» (۱۹۹۵) با بازی هاروی کایتل، ویلیام هرت و جیانکارلو اسپوزیتو شروع شد. وی با این فیلمنامه جایزه معتبر ایندپندنت اسپرایت را برای بهترین فیلمنامه اول کسب کرد.
همکاری او با وانگ ادامه پیدا کرد و این دو به طور مشترک دنبالهای به نام «آبی در چهره» را کارگردانی کردند که دوباره کایتل و اسپوزیتو به همراه لو رید، میرا سوروینو و مدونا در آن بازی کردند. آستر در نوشتن فیلمنامه «مرکز جهان» اثر وانگ نیز نقش دارد.
سال ۱۹۹۸، آستر همراه کایتل، سوروینو و ریچارد ادسون فیلمنامه «لولو روی پل» را نوشت و کارگردانی کرد. او سال ۲۰۰۷ در فیلم «زندگی درونی مارتین فراست» با بازی دیوید تیولیس، ایرنه جاکوب و مایکل ایمپریولی بار دیگر همین وظیفه را انجام داد.
رمان «۴۳۲۱» آستر در سال ۲۰۱۷ در فهرست نهایی جایزه من بوکر قرار گرفت.
کد خبر 6093756